+ نوشته شده در یکشنبه دوم تیر ۱۳۹۲ ساعت 12:36 توسط سارا
|
ای دنیا مئن عروس ایران زمینه ایران مئن می گیلان بهترینه بدار تره بگوم می اصل حرفه گیلان انگشتر و لاجون نگینه
********************* سلامم را برسان به دریا قاصدک . دستی از دل تنگم به سر شالیزار بکش. قاصدک چشمانم را ببر به لیلاکوه، کمی عطر چای بیاور. چشمانم بی قرار باران است. ابر نشد که بر موجهای کف و صدفهای ماسه ای سجده کنم. قاصدک راز پنهانم را به دخترک شمالی آهسته بگو. بگو که شاهزاده ی آبی چشم، اسب سفید چوبی را رو به آسمان گرفته و امید به رویش نیلوفرهای مرداب دارد. قاصدک چشم جنگل پرندگان بی قفس را
به جای من ببوس و سلامم را بر بام سبز لاهیجان رها کن. پرستوها راه لانه را گم کرده اند. در اندیشه ی پرستوها بودم که لانه ام گم شد.
************************
من اگر عاشقانه مینویسم نه عاشقم , نه شکست خورده ام! فقط مینویسم تا عشق یاد قلبم بماند.. در این ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها فقط تمرین آدم بودن میکنم! همین..!
************************ میان عاشقـــانه هایم قـــدم نزن
اینــــجـــا این نوشـــته ها ، آنـــقــــدر بارانی انـــد
که می ترســم تمــــام لحظه هایت خیــس شونـــد...! ****************************** !بهترین باش .. اگر نمیتوانی بلوطی برفراز تپه ای باشی ، بوته ای دردامنه ای باش، ولی بهترین بوته ای باش كه در كناره راه میروید .. اگر نمیتوانی بوته ای باشی ، علف كوچكی باش و چشم انداز كنار شاهراهی را زيباتر كن .. اگر نمیتوانی نهنگ باشی ، فقط یك ماهی كوچك باش ، ولی بازیگوش ترین ماهی دریاچه ! همه ي ما را كه ناخدا نمیكنند، ملوان هم میتوان بود .. در این دنیا برای همه ما كاری هست كارهای بزرگ، كارهای كمی كوچكتر و آنچه كه وظیفه ماست، چندان دور ازدسترس نیست .. اگر نمیتوانی شاهراه باشی، كوره راه باش، اگر نمیتوانی خورشید باشی ستاره باش، بابردن و باختن اندازه ات نمیگیرند . . هرآنچه كه هستی، بهترینش باش.. **************
مدتهای بسیاری است که خودم را ورق می زنم ... برگ به برگ ... صفحه به صفحه... ولی تنها برای خودم ... برای دلم... روزگاری نه بسیار دور تصمیم گرفتم تا کاری کنم... بنویسم برای دیگران ... دوستان ، آشنایان... شاید در گوشه ای بتوانم ... چراغی را روشن کنم ... دلی را شاد کنم ... قهر کرده ای را آشتی دهم ... راهی را نمایان سازم ... تنهایی را همدم شوم ... گم کرده ای را برسانم ... نفس خسته ای را تازه کنم .... شاید و فقط شاید ... زندگی ای را جاری سازم... شاید بتوانم به دیگری بگویم : زندگی زیباست ... عشق پربهاست ... پرده ها را کنار بزن ... پنجره ها را باز کن ... نفس بکش ... نفس نفسی از ته محبت ... نفسی از ته عشق ... نفسی از ته انصاف... زندگی همین امروز است پس زندگی کن صدایش بزن بلند و بلندتر ... آهسته هم که بگویی ، او می شنود ولی با صدای بلند ... دلی سبک می کنی و صورتی تر شاید گوشه ای از دلت به یادش بلرزد ... شاید ...