کجای این بارانی ؟
"مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود..
باران که می آید عاشق ترم...
باران که می آید عاشق ترم
باران که می آید حال و حوصله هیج کاری ندارم
جز قدم زدن باتو...
خسته تر میشود صدایم
تا برایت عاشقانه بخوانم
باران باران باران
دوباره باران
نفس هایم به شماره بیافتد و نفس های تو را بشمارم
کاش روزهای بارانی کار تعطیل میشد
کاش
بودی دور من
که خبر از آمدنت نمیدهی به این زودی ها
"سید علی ضیا"
شادی...

صبح هرروزوقتی چشم میگشاییم
نعمت یک روزنوبه ماهدیه شده است...
روزی باهمه زیباییهاودشواریها...
روزی بانورآفتاب یادلگیری ابر...
روزی گرم بامهربانیهایی درگرداگردمان...
یاسردباغباریاس وغم...
ولی هرچه باشدچه گرم وچه سرد...
چه نورانی وچه تاریک...
هدیه ایست بی بدیل و بی همتا...
سبزی برگ یک درخت...
منظره اعجاب آورکوههای استوار...
آسمانی بارنگ های گوناگون...
لبخندیک کودک...
کافی است که باجسم جان بنگریم...
زیباییهارالمس کنیم...
به خالقی که آفریننده آنهاست فکرکنیم...
لحظه لحظه زندگی راقدربدانیم...
بانکوئی درحق دیگران...
بامهربانی وسخاوت....
باانجام یک کارخیر...
روزهاولحظه هارابرکت دهیم...
وشادی رااینگونه به جان وتن خودمهمان کنیم...
دکترربابه شیخ الاسلام
به امیدشادبودت تمام شماعزیزان...
نترس...

بازم بارون...
عاطفه کجارفتی؟؟؟؟
در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
..
تو
تمام تنهاییهایم را
از من گرفتهای
خیابانها
بی حضور تو
راههای آشکار
جهنماند
پس تکليف طاقت اينهمه علاقه چه میشود ؟
حالا سالهاست که ديگر هيچ نامهای به مقصد نمیرسد
حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری
آن همه صبوری
من ديدم از همان سرِ صبحِ آسوده
هی بوی بال کبوتر و
نایِ تازهی نعنای نورسيده میآيد
پس بگو قرار بود که تو بيايی و ... من نمیدانستم !
دردت به جانِ بیقرارِ پُر گريهام
پس اين همه سال و ماه ساکتِ من کجا بودی ؟
میدانم که میمانی
پس لااقل باران را بهانه کُن
دارد باران میآيد
مگر میشود نيامده باز
به جانبِ آن همه بینشانیِ دريا برگردی ؟
پس تکليف طاقت اينهمه علاقه چه میشود ؟
ها....به کجا می کشیم خوب من؟
باز به دنبال پریشانیم
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنیم
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی طوفانیم
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانیم
آمده ام با عطش سالها
تا توکمی عشق بنوشانیم
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانیم
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانیم؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانیت که بارانیم
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانیم
ها....به کجا می کشیم خوب من؟
ها....نکشانی به پریشانیم !