عاشقت باشم ميميرم يا عاشقت نباشم؟؟؟
عاشقت باشم
ميميرم
يا عاشقت نباشم؟
نميدانم کجا ميبري مرا
همراهت ميآيم
تا آخر راه
و هيچ نميپرسم از تو
هرگز.
عاشقم باشي ميميرم
يا عاشقم نباشي؟
اين که عاشقي نيست
اين که شاعري نيست
واژهها تهي شدهاند
عزیز من!
به حساب من نگذار
و نگذار بي تو تباه شوم!
با تو عاشقي کنم
يا زندگي؟
در بوي سفید پيرهنت
تاب ميخورم
بيتاب ميشوم و دنبال دستهات ميگردم
در جيبهام
ميترسم گمت کرده باشم
در خيابان
به پشت سر وا ميگردم
و از تنهايي خودم وحشت ميکنم.
بي تو زندگي کنم
يا بميرم؟
نميدانم تا کي دوستم داري
هرجا که باشد
باشد
هرجا تمام شد
اسمش را ميگذارم
آخر خط من.
باشد؟
بي تو زندگي کنم
يا بگردم؟
همين که باشي
همين که نگاهت کنم
مست ميشوم
خودم را ميآويزم به شانهي تو.
با تو بميرم
يا بخندم؟
امشب اسبت را ميدزدم
رام ميشوم آرام
مبهوت عاشقي کردنت.
با تو
اول کجاست؟
با تو
آخر کجاست؟
از نداشتنت ميترسم
از دلتنگيت
از تباهي خودم
همهاش ميترسم
وقتي نيستي تباه شوم.
بي تو
اول و آخر کجاست؟
واژهها را نفرين ميکنم
و آه ميکشم
در آينهي مهآلود
پر از تو ميشوم بي چتر.
من
بي تو
يعني چي؟
غمگين که باشي
فرو ميريزم
مثل اشک.
نه مثل ديوار شهر
که هر کس چيزي بر آن
به يادگار نوشته است.
تو بيشتر مني
يا من تو؟
در آغوشت ورد ميخوانم زير لب
و خدا را صدا ميزنم.
آنقدر صدا ميزنم که بگويي:
جان دلم !
عباس معروفی