صبر میکنم تا همه تلفظ صحیح عشق را یاد بگیرند و بعد با تو حرف میزنم .
از آسمان هفتم می گویم و هفتمین دری که به بهشت باز می شود
و پنجمین پنجره ای که می توانم کنارش قدم زدن تو را
در رنگین کمان تماشا کنم .
صبر می کنم تا آخرین قطره باران ببارد و سنگها شبیه گل سرخ شوند
و علفها تا ابر قد بکشند و بعد نامم را به تو می گویم و شعرهایم
را روی دکمه پیراهنت می نویسم و دنیا را روی ناخن تو نقاشی می کنم .
صبر می کنم تا آفتاب برای بار آخر طلوع کند و دریا
تازه ترین موجهایش را در آغوش ساحل بریزد و بعد نام تو را
می پرسم و خرده های عشق را از روی زمین بر می دارم
بی تو در برف گم می شوم و نام اشیا را از یاد میبرم
بی تو نمی دانم کدام کلمه را اول به زبان بیاورم
بگو کدام فانوس مهربان شب را روشن می کند !
بگو کدام دریچه نام خورشید را بلد است !
بی تو عشق سه حرف بی معنی است که در هیچ لغت نامه ای
پیدا نمی شود.
بی تو همیشه هوا طوفانی است و نقشه های جغرافی به بیراهه می روند
بی تو هیچ کس نمی تواند به آسمان سلام بگوید.
ای ساده تر از رودهای ازل ، زیباتر از فرشتگان چند هزار ساله ،
عمیق تر از اقیانوس های نامکشوف ، روشن تر از حرفهای عاشقان ،
سپید تر از قله های گمشده در مه ، نگاهم کن تا روز را
مثل یک خورشید کوچک آغاز کنم .
نگاهم کن تا برای هزار و یکمین بار به دنیا بیایم و نام تو را به همه بگویم ،
بی تو در دره خوابها می مانم وو پلکهایم هرگز از تاریکی بیرون نمی آیند .