چگونه عشق راپنهان کنم؟وقتی غزلهای من ازعطرتوسرشارند...

چگونه؟هابگووقتی که این آیینه هادرسینه تصویرتورادارند...

دردلم آتشفشان عشق فعال است...

گریزم نیست ازاین سوختن وقتی که حتی ابرهای من عطشبارند...

ببین ازشب پرم ای صبح من!برگردورودرروی من بنشین وبگشاپلک

که میخواهم ببینم بازهم درحلقه صبح توشبهایم گرفتارند...

بیاچترنوازش برسرم بگشاکه درمن ابرهای گریه میبارند...

شنیدم ازپرستوهاکه آنسوسرزمینی هست نامش آفتاب آباد

وخواهم دیداگردستان تودیوارمه راازمیان راه بردارند...

همیشه گفته ام ای آفتاب من!

برایم نردبان آسمان هستی...

یقین دارم ازاینگونه بودن برسرماآسمان آوارخواهدشد...

مگرای مهربانم!آسمان رابازدستهای مهربان تونگهدارند...