نا رفیق...
هنوز تو شوکم...
از دست نامردی بعضی از نارفیقا...
بعضی ها که اسمشونو میذارن آدم و هیچ بویی از آدمیت نبردن...
بعضی ها حرمت دوستی که سهله حرمت آدم بودنم نگه نمیدارن...
دیشب وقتی صدای هق هق گریه دخترک معصوم رو پشت گوشی شنیدم ته دلم خالی شد...
دخترکی که برای خرج دانشگاه مجبور بود کار کنه...
دخترکی که به خاطر رشته ی تحصیلیش مجبور بود بین مردا کار کنه...
نمیدونست که بین این مردا نامرد زیاده!
حتی کسی که هم سن پدرت باشه و به چشم پدری بهش نگاه کنی!
ولی ضجه ی اون از این نامردا نبود.
ناله ی اون از رفیقی بود که زن بود ولی در کمال زنانگی نامردی کرد و دوستش رو فروخت...
به چی نمیدونم؟؟؟!
واقعا چه چیزی میتونه باعث بشه حرمت دوستی...آدمیت...اعتماد و...از بین بره؟
خدا رو شکر که معصومیتشو تونست حفظ کنه ولی باورش،اعتمادش،امید به آیندش،همه و همه از بین رفت!
طفلک حتی نمیتونه حقشو واسه کاراین چند ماهش از کسی بگیره،چون از عصبانیت زیاد تمام قراردادا رو سر ساختمون پاره کرد...
همون چیزی که چند وقت پیش به خاطرش خیلی خوشحال بود و خوشحالیش ما رو هم خوشحال کرده بود.
براش دعا کنین.