فروغ فرخزاد
تا نهان سازم از تو بار دگر
راز این خاطر پریشان را
می کشم بر نگاه ناز آلود
نرم و سنگین حجاب مژگان را
دل گرفتار خواهشی جانسوز
از خدا راه چاره می جویم
پارسا وار در برابر تو
سخن از زهد و توبه می گویمآه … هرگز گمان مبر که دلم
با زبانم رفیق و همراهست
هر چه گفتم دروغ بود ، دروغ
کی تو را گفتم آنچه دلخواهستتو برایم ترانه می خوانی
سخنت جذبه ای نهان دارد
گوئیا خوابم و ترانه تواز جهانی دگر نشان دارد
شاید این را شنیده ای که زنان
در دل «آری» و « نه» به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی ساز ند
رازداروخموش ومکارند
آه، من هم زنم ، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 14:29 توسط سارا
|