دلگیر که می شوی دوست دارم تمام جاده ها چالوس من باشند !

 مسیرت را  به گردنم بیندازند ...

 تا بی آنکه از کوله ات، قدم به قدم برایم نشانی بیفتد

  ادامه ات دهم 

 من، رد پایت را از سر راه نیاورده ام !

 که با پاشنه هر سیندرلایی پایکوبی کنم

 من تو را با تمام بی کسی ام کشف کرده ام

  وقتی که چشم هایت

  نگهبان ِرشوه نگیر و خواب آلود ناشناخته هایت بود

  تو را دزدیدم از تقدیر

  و پیش خدا انکار کردم داشتنت را تا

  به بهانه ی عدالت 

خنده هایت را به مساوات تقسیم نکند ...