منتظر نباش که شبی بشنوی،

در آسمان،

به ستاره ی دیگری سلام کرده ام!

توقعی از تو ندارم!

اگر دوست نداری،

در همان دامنه دور ِ دریا بمان

هر جور تو راحتی
!
همین سوسوی تو

از آنسوی پرده دوری،

برای روشن کردن ِ اتاق تنهائیم کافی ست!

من که اینجا کاری نمی کنم!

فقط, گهکاه

گمان آمدن ِ تو را در دفترم ثبت می کنم!

همین!

این کار هم که نور نمی خواهد!

.
.
.
صدای باران را می شنوی؟؟؟


توکه نیستی من به عکسهایت مینگرم...

این همان تنفس مصنوعی است!!!