سلام...

اما تنها به قسمت نیمه ابریه ناخودآگاه بی قراریت. اگر هنوز...

امان از نقطه چینهایی که غوغا می کنند

قرار نبود آن وقت های تو به این زودیها جایشان را عوض کنند.

راستی خوبی؟ قرار بودهمه تا آخر توی آسمان خودشان با ستارۀ خودشان بازی کنند.

قرار نبود اگر کسی خیالش از وفاداری دیگری راحت شد، 

گنجشکهای بی پناه حس او را با تیر و کمان عادت نشانه بگیرد.

قرار نبود عشق هم مثل گیلاس و بوسه و عیدی اولش قشنگ باشد.

قرار نبود کسی سختش باشد بگوید دوستت دارم.

قرار نبود به هوای شکستن دل دیگری بماند. 

قرار بود هر کسی به هوای شکستن دل خودش بماند،

 (به کدام هوا مانده ای تا بحال؟)


 قرار نبود بین عشق وقفه بیفتد.

قرار نبود عاشقی یک قرن در میان، پشت تبرک چند خاطره مخمل گذشته تکرار شود.

قرار نبود کسی دیر کند، تأخیر کند.

قرار نبود دیوانه ای برای شکستن دیوانگی طلب زنجیر کند.

قرار نبود عشق، کسی را از دیگری سیر کند.

قرار نبود ماشین زمان طفل بی گناه دامان دو عاشق معصوم را زیر کند.

قرار نبود کسی جز خودمان روی دلهایمان تأثیر کند.

قرار نبود انتخابمان ما بین آسمان فردا و تردید زمین گیر کند.

قرار نبود هر کسی برای ستارۀ خودش لباس گرم بخرد.

قرار نبود هر کس سرش گرم شد دلش را هم سرگرم کند، 

غافل از آنکه دیگری با سردی او و گرمی او با گرمای دیگری

 از هر چه گرمی است دلسرد شود.

قرار نبود هر چه قرار نیست باشد.

قرار نبود قراری باشد که قرار نیست.

قرار بود با هم بر سر هر چه قرارست قرار بگذاریم.

قرار تنها بر بی قراری بود برای برقراری، 

چرا که با، با هم نبودن بر سر قرار و به دست آوردن قرار پرواز بی قراری 

برابر با به هم ریختن همه قرارهاست و قرار بی قراری  اگر به هم ریخت 

دیگر هیچ ساعتی برای تداعی هیچ قراری از جایش تکان نخواهد خورد.