زمستان و تابستان نداشت

سر تمام قرارهایمان

باران می گرفت

و دست هایت را محرم می کرد این حیرت

حالا ولی

دیدارها

وقت کُشی هایی ست

خشک و خالی

و نَمی هم اگر بزند

به اخبار وضع آب و هوا مربوط است

نه جانم

هیچ گلدان کوچکی دیگر

خوشبختیِ بزرگش را

مدیون قرارهای ما نیست


مهدیه لطیفی