به توکه دلتنگیامودیدی ودم نزدی...
سلام عشق من..
خیلی وقته که صدات نزدم عشق من...
دلم واسه عشق من گفتنات وعشق من گفتنام تنگ شده...
یادته چی گفته بودی بهم؟گفتی همش همین جوربمون همین جورعشق من باش...
ولی توچی؟عوض شدی...دیگه نمیشناسمت...چه قدردلم تنگ شده واسه قدیما...
واسه وقتی که حس میکردم عشقتو
واسه وقتی که میدونستم تولحظه لحظه های زندگیتم نه مثل حالاکه یه دنیافاصله بینمونه...
قرارمون چی بود؟اینکه هروقت بارون اومدبریم زیرش و....یادته قول رفتن توجنگلوتوپاییزودادی بهم؟
قرارامون زیربارون یادته؟
بی انصاف داره تموم میشه پاییزوباروناش وتوهنوزتوحصاری که دورخودت چیدی خودتوقائم کردی...
عاشقی میکنی دورازدستای من؟که چی بشه؟جه قدردوری وفاصله؟
تمومش کن...
یامنویافاصله رو...
ز.م
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام آبان ۱۳۹۲ ساعت 18:55 توسط سارا
|