امروز کجا هستی !؟
ابتدای این فصل
پشت هر پنجرهای چکاوکی خواهد خواند…
تاج رنگین کمان بر فرق افق و خلسه زیبای ابرهای عاشق
نشان از بزم جاودانه بهار دارد
روح در تو میرقصد به نوای آن پرنده کوچک
و گامهای عابری نورانی بر شکوفه باران سنگفرش کوچه دل
در هوای پرخاطره فروردین هویدا میشود…
خواهد رسید مسافر گل با تحفهای به سرسبزی جوانههای نورسته
باز هم دوستی از جنس ابریشم قصه خواهد گفت،
شعر خواهد خواند و برای تو… چشمی از عشق، تر خواهد کرد
سر بسپار به لحظههای نورانی و به آفتابی که هر بامداد
وسعت عشقش عالمگیر میشود
تو رویایی در سر داری…
بگذار شور بار دیگر در سرای سکوت، به ژرفای روشنایی متبلور شود
تولدی دوباره را آغاز کن به یاد آور خود را از درد رهانیده
و در گوش جهان خواندهای من رشد خواهم کرد…
در لحظه صعود از آبشار ، راه را در بین قطرهها خواهی یافت
فردا به تو خواهد رسید دریاب…
امروز کجا هستی !؟

+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۲ ساعت 14:59 توسط سارا
|