؟؟؟
ازآسمان بی ابرباران زا
جرعه ای ازنفس پاک خاطره ای
به زمین چکیدتا...
ومتولدشدم
تمامی شایدهای ننوشته درهیچ کتابی را
من اکنون بابرف جان سخت تابستان تولدم
همیشه جشن میگیرم
رقص کنان درآغوش گرفتم قطره ای راکه ازچشم فرشته افتاد
مقصدم زمین بودوسقوطم دردناک
بین راه بالهایم راقرض گرفت کودکی که به زمین نرسیده آسمانی شد
کنجکاوبودم وبازیگوش خواستم ببینم زمینی شدن چه مزه ای دارد
حالاسالهاست که زمین گیرشده ام
++بهتون توصیه میکنم آهنگ وبموازدست ندیددوستان عزیزم
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم دی ۱۳۹۲ ساعت 20:35 توسط سارا
|