این چترِ زرد را تو ندیده‌ای

روزی آن را برای بارانی خاص خریدم

روزی که باران گرفته بود

و یاد تو پاهایم را به خیابان برد

و یادِ تو تنهایی را

                        کفِ دست‌هایم گذاشت

 

زیاده‌روی در پیاده‌روها

هنوزم به جایی نرسانده‌ست

و خیال‌پروازی‌هایم تنها

نبودنت را در ارتفاعِ بلندتری گریسته‌ست

 

سال‌ها گذشته‌ست

و این خورشیدِ چسبیده به سقفِ اتاق

تنها توانسته زندگی‌ام را به دو نیمه کند؛

روزهای بارانیِ بعد از تو

و روزهای معمولیِ بعد از تو


لیلاکردبچه