برای دوست داشتنت دلت را لازم دارم!
نمیپرسی!!!!!!!!!
تو را دوست داشتن شغل من است!
ببخش ، من دوستت نه ... نه ... نه ... دارم ! .
و جز این
قرآن خدا غلط می شود انگار
همین که هر بار
دو دقیقه مانده به دست هایت
ساعت می ایستد
و ساعت ساز می میرد!
...
می بینی!؟
بس که راس ِ لب به لب شدن با کاسه ها
تشنگی ماندنی شده است
به تمام آب ها
به تمام دست ها
شک دارم
خستگی ام را تازه نکن
از تو تا من سال های نوری راه است
که به هفته نکشیده
کاسه کوزه ها را می شکنیم
و ساعت ساز
نمی تواند ما را به هم برساند!
مهدیه لطیفی
عزیز من ، به گمانم دچار ﺳﺆ تفاهم شده ای .
من دوستت ندارم . اما نمی دانم چرا طوری نگاهت می کنم که انگار دوستت دارم .
ببخش . ببخش که دستانم وقت ِ دیدنت یادشان می رود که نباید بلرزند .
ببخش که گر می گیرم وقتی نیستی .
باید اعتراف کنم که دست دلم را گم نمی کنم هرگز ، وقتی نمی بینمت .
ببخش اگر دوستت ندارم . دچار ﺳﺆ تفاهم شده ای . من هرگز ، هرشب ، هر صبح ، هر ساعت ، هرثانیه
به تو فکر نمی کنم .
من دوستت ندارم . اینجا اشتباهی رخ داده است . مشترک مورد نظر تو نبودی .
خط روی خط افتاده بود در احساسم .
ببخش ، من دوستت نه ... نه ... نه ... دارم !
نئشه گی خودِ شعر است!!!
احساس را که نمی شود تقطیع کرد
همینطور قطار می شود...
سر می رود از دل...
تا زبان...
تا دست...
تا مداد...
تا کاغذی پشتِ در خانه ی شما!
شاعر شدن که کوه کندن نیست،
لاهیجان که زیبا باشد،
تو هم که زی...
تو هم که چه می گویم من!؟
تو که همیشه زیبا بوده ای
و الا که کتاب های تاریخ ادبیات وجود نداشتند!
خلاصه لاهیجان که...
تو هم که...
چه نئشه می کند این شب مرا
و نئشه گی خودِ شعر است!
مهدیه لطیفی
خداحافظی "خداحافظ" نمی خواهد!!!
خداحافظی دلیل
بحث
یادگاری
بوسه
نفرین
گریه
...
خداحافظی واژه نمی خواهد!
خداحافظی یعنی
در را باز کنی
و چنان کم شوی از این هیاهو
که شک کنند به چشم هایشان
به خاطره هایشان
به عقلشان
و سوال برشان دارد
که به خوابی دیده اند تو را تنها!؟
یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده!؟
خداحافظی یعنی
زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری
و دستِ آشنایی ات را پیش از دراز کردن
در جیب هایت فرو کنی
و رد شوی از کنار این سلام خانمان سوز
خداحافظی
"خداحافظ" نمی خواهد!